حمید رضا لطفی

روایت اول؛ مردی برای تمام فصول: اینکه سالروز تولدش 23 اسفند است یا 2 فروردین، سوالی است با پاسخی به اندازه تفاوت دوفصل. مادرش معتقد است هنگام تولد او زمین پوشیده از برف زمستان بوده ولی با توجه به اینکه آن سال‌ها گاهی تا اواسط فروردین هم زمین سپیدپوش بوده نمی توان این قضیه را مبنای تولدش در زمستان گذاشت. معتبر ترین روایت شاید همین تاریخی باشد که وقتی پدر برایش شناسنامه می‌گرفته به کارمند ثبت احوال گفته: « دوم فروردین». برای من که فرقی نمی‌کند، مهم این است که از 23 اسفند تا 2 فروردین هر سال تمام خاطراتم با او را از اول رفاقت ورق می‌زنم و روی کادوی تولدش هم می‌نویسم: «برای حمید‌رضا که به روایتی در بهار آمد و به روایتی در زمستان»

روایت دوم؛ فرقی نمی کند: «دوستی» که از حد فراتر می‌رود به «برادری» تشبیه می‌شود، «برادری» هم هنگام فزونی «دوستی» تعبیر می‌شود. نمی‌دانم توی این سال‌ها دوست بوده‌ایم یا برادر، به وقت نیاز جای برادر نداشته‌ام را پر کرده و در موقع اظطرار توی رفاقت چیزی کم نگذاشته، شاید به‌همین‌دلیل است که این سال‌ها جای خالی برادر و دوست را هیچ‌گاه احساس نکرده‌ام. تنها حسرت‌ام این بوده که ای‌کاش 10 سال زودتر با او دوست می‌شدم. مگر چند آدم تاثیرگذار در این چند سال عمر توی زندگی آدم سرک می‌کشند؟

روایت سوم؛ جمع الاضداد: نمی دانم ضعف است یا قوت ولی من در اکثر موارد برونگرا تر بوده‌ام برعکس او که همیشه درونگراست. حتی ناراحت‌شدنش را هم باید خودت متوجه شوی. جمع‌الاضداد که می گویند مایه تعادل است شاید همین باشد هر چند تحمل برونگرایی من مطمئنا سخت‌تر از کنار آمدن با درونگرایی اوست.

روایت چهارم؛ داستان یک تیتر : بدون مقدمه باید اقرار کنم نام این وبلاگ را از روی Mail ID حمید تقلب کردم، تیتر این پست هم از تیترهای مورد علاقه اوست که قسمتی از خاطرات مشترکمان را همین تیترها و فعالیت های مطبوعاتی شامل می‌شود هرچند «نوشتن» و «خلق» در رسانه شاید کوچک‌ترین قسمت این رفاقت چند ساله بوده است.

روایت پنجم؛ ... : خیلی فکر کردم برای آغاز سال 88 پستی بنویسم در خور بهار و ... هر چه فکر کردم مهم‌تر از این تولد ندیدم، این پست را هم با ترس و لرز گذاشتم که البته دلیل‌اش بر می گردد به روایت سوم که ذکرش در بالا رفت. حالا این پست خوب شده یا نه قضاوت‌اش با شما ولی اگر حمید بخواندش احتمالا عین آن روزهای روزنامه‌نگاری خواهد گفت: «خوب بود ولی جای کار داشت!»